مامان فکر نکن !
اولین بار چند روز پیش دستم زیر چونم بود توی فکر بودم برگشتی میگی دستت رو بیار پایین فکر نکن الانم تا به یه جا خیره بشم یا دستم زیر چونم باشه میایی میگی مامان فکر نکن ! همچنان صبحا میایی میگی مامانی خوشدلم (خوشگلم ) آماده شو لباس بهت بپوشونم بریم فروشگاه بابایی داره از پله ها میاد پایین برگشتی میگی وای خوشدلم داری میایی منو بخوری؟؟؟!!! هفته قبل میخواستم چیزی بذارم روی یخچال به چای چهار پایه صندلی ات رو گذاشتم زیر پام و بالا رفتن همانا و شکستن پایه های صندلی ات همانا بعد منم تندی صندلی ات رو کردم توی پلاستیک زباله که نبی نی و بهونه نگیری بعد که یادت اومد و اومدی سراغ صندلی ات رو گرفتی چند بار پیچو...